معنی آشیانه مهر ، چمدان

حل جدول

آشیانه مهر ، چمدان

فیلمی از جلال مقدم


آشیانه مهر، چمدان

فیلمی از جلال مقدم


آشیانه مهر

فیلمی از جلال مقدم

فیلمی با بازی جهانگیر الماسی

لغت نامه دهخدا

چمدان

چمدان. [چ َ م َ] (اِ) مصحف «جامه دان » که جای مخصوص نهادن جامه ها در مسافرت است. در تداول عامه، به صندوق چرمی بزرگ یا کوچکی اطلاق شود که هنگام سفر جامه ها را در آن نهند. جامه دان و رجوع به جامه دان شود.


آشیانه

آشیانه.[ن َ / ن ِ] (اِ) آشیان و مترادفات آن:
مرا خورد خون بود بر جای شیر
در آن آشیانه بسان اسیر.
فردوسی.
بل دهر درختی است نَفْس مرغی
وین کالبد او را چو آشیانه.
ناصرخسرو.
تو زآشیانه ٔ باز سپید خاسته ای
ز بازخانه نپرّد بهیچ حالی بوم.
سوزنی.
ز گرد راه چو عنقا به آشیانه ٔ باز
بسوی بنده خرامید شاه بنده نواز.
سوزنی.
هوای باغ جهان را چو بلبلی بودم
که بود گلشن صدر تو آشیانه ٔ من.
سیف اسفرنگ.
نصرت که فَرْخ بیضه ٔ پولاد تیغ اوست
بر شاخسار رایت او آشیان نهاد.
سلمان ساوجی.
برو این دام بر مرغ دگر نه
که عنقارا بلند است آشیانه.
حافظ.
|| سوراخ مار:
از مار کینه ورتر ناسازگارتر چه
گفتار چربش آرد، بیرون ز آشیانه.
لبیبی.
|| آشیانه ٔ مور؛ قریه. || لانه ٔ موش. || آشکوب. طبقه. مرتبه. آشیان:
بر ایوانش مه و سال از بلندی
نهاده نسر طائر آشیانه
ز فخر و مرتبت زیبد که باشد
سپهرش کاخ و مهرش آستانه.
عبدالواسع جبلی.
بناهای چندین آشیانه. (تحفه ٔ اهل بخارا).
ما بلبلان بلند نسازیم خانه را
خوش کرده ایم خانه ٔ یک آشیانه را.
غنی.
|| جای. مأوی. خانه:
بیاموز اگر پارسا بود خواهی
مکن دیو را جان خود آشیانه.
ناصرخسرو.
|| سقف. آسمانه.
- آشیانه نهادن، آشیانه گرفتن. آشیانه کردن. آشیانه ساختن. اعتشاش. تعشیش. (دهار).

تعبیر خواب

آشیانه

دیدن آن: عاشق شدن درست کردن آن: عروسی آشیانه خالی: ضرر؛ غیبت طولانی 1ـ دیدن آشیانه پرندگان در خواب، نشانه آن است که به کاری سودآور علاقمند خواهید شد. اگر زنی چنین خواب ی ببیند، علامت آن است که به منزلی دیگر نقل مکان خواهد کرد. 2ـ دیدن آشیانه خالی در خواب، نشانه آن است که از جدایی با دوستی غمگین خواهید شد. 3ـ اگر خواب ببینید در آشیانه ای پرندگانی نشسته اند، نشانه آن است که به زندگی خانوادگی علاقمند خواهید شد. و فرزندانی شادمان و مطیع خواهید داشت. 4ـ دیدن دیدن آشیانه ای مملو از تخمهای شکسته پرندگان، نشانه آن است که در زندگی به شکست و نومیدی دچار خواهید شد. - لوک اویتنهاو

مترادف و متضاد زبان فارسی

چمدان

جامه‌دان، کیف بزرگ

فارسی به عربی

چمدان

حقیبه، حقیبه السفر

فرهنگ فارسی هوشیار

چمدان

جامه دان که جای مخصوص نهادن جامه ها در مسافرت است

فارسی به ایتالیایی

چمدان

valigia

فارسی به آلمانی

چمدان

Das [noun], Gepaeck, Handkoffer (m), Koffer (m)

فرهنگ معین

چمدان

(چَ مِ) [روس.] (اِمر.) کیف بزرگ چرمی یا برزنتی یا غیره که هنگام سفر لباس ها یا لوازم دیگر را در آن نهند.

فرهنگ عمید

چمدان

کیف بزرگ مستطیل‌شکل برای گذاشتن لوازم سفر، جامه‌دان،


آشیانه

لانه، لانۀ پرندگان، کابوک، کابک: برو این دام بر مرغی دگر نِه / که عنقا را بلند است آشیانه (حافظ: ۸۵۲)،
خانه، مسکن، مٲوا،

معادل ابجد

آشیانه مهر ، چمدان

710

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری